نویسنده: ژولیت پیگوت
مترجم: باجلان فرّخی



 

عشق میرایان و ارواح

افسانه عشق آدمیان به ارواح و ازدواج با آنان در ژاپن بسیار است. می گویند مردی به بیدبنی زیبا دل بست و با کمر بستن به نگهبانی از بیدبن مردمان را از بریدن بیدبن برای فراهم کردن هیزم و ساختن پل بر حذر داشت. روزی مرد دختری رعنا و زیبا در سایه سار بیدبن دید، به او اظهار عشق کرد و دختر زیبا همسر او شد. زن نه خانه ای داشت و نه پدر و مادری و آن دو سال ها به خوشی و نیکبختی زیستند. شادی های زندگی پایدار نیست. خادمان امپراتور که در جستجوی ستونی برای معبد بودند بیدبن را یافتند و بر آن شدند که از تنه بیدبن ستونی برای معبد فراهم آورند. زاری و اصرار مرد بی نتیجه ماند. تبرداران آمدند و بیدبن را به خاک افکندند و زن زیبای مرد نیز هم در آن دم بر زمین افتاد و مرد. [از تنه بید ستونی زیبا ساختند و بر آن شدند که ستون را به معبد حمل کنند. درخت سنگین بود و هیچ نیرویی نتوانست آن را از جای خود تکان دهد. کودک زیبای مرد غمزده که ناظر ماجرا بود سر یکی از طناب هایی را که به تنه ستون وصل بود به دست گرفت و با زبانی شیرین و کودکانه گفت بیا و تنه بیدبن به دنبال کودک روان شد و کودک بی خبر از ماجرا آن را به معبد برد _ داستان های ژاپنی، نشر کتاب، برگردان اردشیر نیکپور]
در افسانه ای دیگر: زن و مردی جوان شبی در محفلی یکدیگر را دیدند و به یکدیگر دل باختند. آن شب، ‌همه شب را دو دلداده به راز و نیاز پرداختند و از یکدیگر جدا شدند. مرد به هنگام بدرود به زن گفت این آخرین دیدار آن هاست، چرا که روز دیگر می میرد و آنان را مجالی برای دیدار دیگر نیست. زن صبح فردا کنار شوجی (1) یعنی در کاغذ پوش و متحرک اتاق خود غمگین نشسته بود که سایه کاجی را دید که سراسر شوجی را طی کرد و ناپدید شد. در باغ آن خانه کاجی نبود و زن از این ماجرا دچار شگفتی شد. چند ساعت بعد زن هیاهویی شنید و با بیرون رفتن از خانه چند هیزم شکن را دید که در فاصله ای دور از خانه درخت کاجی را با طناب به روستا می کشیدند تا از آن برای ساختن پل استفاده کنند. هیزم شکنان و روستائیان همه گرد آمده و درخت را به سوی روستا می کشیدند و درخت از جای نمی جنبید. زن به آنان نزدیک شد. چند ساعت پیش هیزم شکنان آن درخت زیبا را بر خاک افکنده بودند. زن که چند ساعت پیش سایه کاج را بر شوجی اتاق خود دیده بود احساس کرد درخت کاج همان مردی است که شب پیش به او اظهار عشق کرد و او نیز دل باخته او شد. زن نالان و غمین تنه کاج را نوازش کرد و شاخه ای از شاخه های درخت را گرفت و به راه افتاد و درخت کاج به دنبال او و به جانب روستا به حرکت درآمد.

پی نوشت ها :

1. Shoji

منبع مقاله: پیگوت، ژولیت؛ (1373) شناخت اساطیر ژاپن، ترجمه باجلان فرخّی، تهران: اساطیر، چاپ دوم